از آموختههای زندگی متأهلی
موقعیت درد دل گفتن با همسر و گلایه کردن از او، از موقعیتهایی است که احتمالا در هر زندگی معمولی پیش میآید. خود این مسئله که چطور و چه وقت دربارهی موضوعی که ناراحتمان کرده با طرف مقابلمان صحبت کنیم، بسیار مهم است و ظرافتهای فراوانی دارد، اما من در حال حاضر قصد نوشتن در آن باره را ندارم. (شاید در مجالی دیگر چند خطی نوشتم)
مسئلهای که این چند روز اهمیتش بیشتر به چشمم آمد، زمانهایی است که فرد مورد انتقاد و گلایه ما هستیم. در این مواقع نکاتی که به نظرم باید به آنها توجه و طبق آنها اقدام کنیم از این قرار اند:
- شنوندهی خوبی باشیم. فکر میکنم همیشه میشود توجیهاتی آورد و خود را از خطا مبرا کرد و تقصیرها را گردن دیگری انداخت. خیلی وقتها (شاید حتی به درستی) میتوانیم ناراحتیها را به سوبرداشت طرف مقابل نسبت بدهیم و از خودمان دفاع کنیم؛ اما به نظر من حتی اگر توان انجام این کار را داشتیم، باید از انجامش بپرهیزیم. مخصوصا در موقعیتهایی که بیشتر از آن که منطق حاکم باشد، احساس حکمفرماست، اجازه بدهیم تخلیهی احساسی که از طریق درد دل کردن باید برای همسرمان اتفاق بیفتد، اتفاق بیفتد. سعی کنیم کامل گوش بدهیم، واقعا به مسائلی که میگوید فکر کنیم، و حتی اگر جایی اشتباه میکرد، همان لحظه و در آن موقعیت او را اصلاح نکنیم. مطمئن باشید وقتی اجازه میدهید او غر بزند و ناراحتیاش را بیرون بریزد، بعدتر آمادگی بیشتری برای گفتگوی منطقی دربارهی همان مسئله خواهد داشت. منطقی بودن، زمانی که همسرمان از چیزی آزرده شده، لزوما این نیست که به طور مستدل با او وارد گفتگو شویم؛ بلکه درست مدیریت کردن موقعیت است. با خوب گوش دادن حتی ممکن است خود او در جریان صحبت تغییر موضع بدهد و اشتباهاتش را بپذیرد.
- در مواردی، گلایهی طرفمان کاملا به جا است و حق داشته که از ما ناراحت شود، و ما هم این را قبول داریم. نکتهای که بسیار اهمیت دارد این است که یاد بگیریم در چنین موقعیتهایی، درست و بالغانه مسئولیت اشتباهمان را بپذیریم و واکنش بهجا داشته باشیم. به عقیدهی من یکی از بدترین رفتارهایی که میتوانیم در این مواقع از خود نشان بدهیم، این است به اصطلاح بیشواکنش(!) داشته باشیم. استفاده از عبارتهایی مثل «راست میگی، من چه آدم بدی ام که با تو اینطوری رفتار کردم» ، «ببخشید که همچین زندگیای برات ساختم» ، «من چقدر همسر بدی ام» و از این قبیل جملات، که انگار با گفتن آنها همهچیز را به نحوی زیر سوال میبریم و به جای نقد رفتار، شخصیت را (حتی اگه خودمان باشیم) نقد غیر منصفانه میکنیم، و نیز موقعیت را بدتر از چیزی که هست نشان میدهیم، بسیار نادرست و آسیب زننده است. یا برای مثال، از اشتباهات بزرگی که به ویژه خانمها در چنین مواقعی مرتکب میشوند، گریه کردن است. در این مواقع، فردی که خودش نیاز به دلجویی داشته، مجبور است تغییر موضع داده و ناراحتی همسرش را برطرف کند که چنین چیزی میتواند برای فرد ایجاد فشار روانی کند. هر دو نفر حق دارند در رابطه، برای مطرح کردن مشکلاتشان احساس امنیت بکنند، که ما با این قبیل کارها، باعث عذاب وجدان همسرمان میشویم و این حس امنیت برای حرف زدن را از او میگیریم، و چه بسا دفعهی بعد به جای صحبت کردن، ترجیح بدهد ناراحتی اش را در خودش بریزد تا اینکه با چنین واکنشی رو به رو شود.
در چنین مواقعی، ضمن اینکه باید پشیمانی و ناراحتی خود را به همسرمان نشان بدهیم، سعی کنیم رو به جلو صحبت کنیم. بسته به موقعیت، استفاده از جملاتی مثل «ببخشید که باعث شدم چنین حسی بهت دست بده، سعی میکنم از این به بعد بیشتر حواسم باشه»، «نمیدونستم این رفتارم ناراحتت میکنه، سعی میکنم از این به بعد انجامش ندم» ، «اگر میدونستم رفتارم رو اینطور برداشت میکنی و ناراحت میشی این کار رو نمیکردم، معذرت میخوام» و به طور کلی جملاتی که در آنها هم پذیرش اشتباه و هم میل به اصلاح وجود دارد(به شرط واقعی بودن) میتواند کمککننده باشد.
- جدا از اینکه هر رابطهای مختصات خودش را دارد و خیلی جاها نسخهی مخصوص به خودش را میطلبد، به نظرم یکی دیگر از اشتباهاتی که میتوانیم در این مواقع بکنیم، تبدیل موقعیت درد دل به موقعیت شوخی و خنده است. ممکن است با این کار فکر کنیم حال طرف مقابل را عوض کردهایم و آثار ناراحتی او از بین رفتهاست، اما چیزی که از آن غافل ایم این است که نیاز او به شنیده شدن و تخلیهی احساسی را بیپاسخ گذاشتهایم و این گلایهی فروخورده شده احتمالا جایی دیگر خودش را نشان خواهد داد. خشک و بیمحبت نه، اما جدی باشیم.
- در تمام گفتگو خدا را به عنوان نفر سوم رابطه پیش نظر داشته باشیم. یادمان نرود همسرمان قبل از اینکه همسر ما باشد، بندهی خداست. حقوق خدا و بندهی خدا را به خودمان یادآوری کنیم و با این پیشفرض گوش بدهیم، با این دید تجزیه و تحلیل کنیم و با همین نگاه واکنشی که باید را نشان بدهیم.
- ۰ نظر
- ۱۱ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۵۲